۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

زاخس و دو مرد مرده

کتاب پل استر دستم بود، داشتم ترجمه‌ی خوب ماندانا مشایخی رو تحسین می‌کردم که دیدم صحنه قتل دو مرد جلوی چشمم اومده:
دفترچه‌ی قرمزم که باز شد کشیدمش:
جنازه شوهر سابق لیلیان- صحنه مرگ دو مرد - ولی زاخس رو نکشیدم - فضایی که تو ذهنم بود با ابن که سبز بود، اما زنده نبود، ولی نه انگار درختا همه زردن.......

"مرد عصبانی و از خود بی خود به سمت جلوی ماشین دویده و در جلوی سمت بغل دست راننده را باز کرده و از توی داشبورد چیزی را برداشته. وقتی سرش را بلند کرد و دوباره به سمت دوایت رفت توی دستش یک تفنگ داشت. یکهو شلیک کرد پسر گنده فریاد کشید و معده اش را چنگ زد. بعدش مرد دوباره شلیک کرد. پسر دوباره فریاد کشید و معده اش را چنگ زد. بعدش مرد دوباره شلیک کرد. پسر دوباره فریاد کشید و توی جاده تلو تلو خورد. از درد ناله و زاری می‌کرد. مرد با چشمانش جوانک را دنبال می‌کرد. زاخس از وانت بیرون پرید، میله فلزی هم توی دست راستش بود. به من گفت حتی فکر هم نمی‌کرده، همین که گلوله‌ی سوم شلیک شد. پشت مرد پرید. دسته میله را محکم کرد و با تمام قدرتش چرخاند. می‌خواست به کله‌ی مرد بکوبدش تا جمجمه‌اش نصف شود. می‌خواست بکشدش. می خواست مخش را بریزد روی زمین. میله با نیروی هولناکی پشت گوش راست مرد فرود آمد. زاخس صدای گرومپ ضربه صدای خرد شدن استخوان و غضروف را شنید. و بعد مرد افتاد. وسط جاده افتاد و مرد و همه جا ساکت شد." پل آستر/ هیولای دریایی/175/1383)

هیچ نظری موجود نیست: