ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام زان می که در پیمانه ها اندر نگنجد خورده ام
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده ای با زندگانت زنده ام با مردگانت مرده ام
با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته ام با منکران دی صفت همچون خزان افسرده ام
در جام می آویختم ، اندیشه را خون ریختم با یار خود آمیختم زیرا درون پرده ام
آویختم اندیشه را کان اندیشه هشیاری کند زاندیشه بیزاری کنم ز اندیشه ها پژمرده ام
در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر با آن من آنی دگرزیرا به آن پی برده ام
گر گویدم بیگاه شد رو رو که وقت راه شد گویم که این با زنده گو من جان به حق بسپرده ام
خامش که بلبل باز را گفتا چه خامش کرده ای
گفتا خموشی را مبین در صید شه صد مرده ام
"مولوی"
۱ نظر:
vaghean zibast.
به روز شده با:
نفر اول + نفر دوم= ما دو نفر
کوچه ای که پنجاه سال از آن گذشتیم
ارسال یک نظر